عینلغتنامه دهخداعین . [ ع َ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد هذیل . (منتهی الارب ). جایگاهی است در بلاد هذیل ، و نام آن در شعر ساعدةبن جؤیه ٔ هذلی آمده است . رجوع به معجم البلدان شو
عینلغتنامه دهخداعین . [ ع َ ] (اِخ ) دهی به یمن در روستای سنحان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم البلدان ).
قاسملغتنامه دهخداقاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن مَعن بن عبدالرحمن بن مسعود قاضی ، مشهور به مسعودی و مکنی به ابوعبداﷲ. از علماء و فقیهان حنفی است که در کوفه به منصب قضا رسید. وی به سا
حبیب عجمیلغتنامه دهخداحبیب عجمی . [ ح َ ب ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) مکنی به ابی محمد. از قدماء مشایخ صوفیه و مریدحسن بصری است ، و داود طائی مرید حبیب است . مجاب الدعوة بود به مجلس حسن حاضر
پشتدارلغتنامه دهخداپشتدار. [ پ ُ ] (نف مرکب ) پشتوان . پشتیبان . پشت و پناه . یاریگر. مددکار. پشتوار : ور همی بیند چرا نبود دلیرپشتدار و جان سپار و چشم سیر. مولوی .نه مار را مدد و
مقابحلغتنامه دهخدامقابح . [ م َ ب ِ ] (ع اِ)آنچه که در اخلاق زشت شمرده شود. خلاف محاسن . (از معجم متن اللغة). ج ِ قبح . (مهذب الاسماء). ج ِ مَقبَحة و قُبح . ضد محاسن . (ناظم الاط
ابن عین زربیلغتنامه دهخداابن عین زربی . [ اِ ن ُ ع َ ن ِ زَ ] (اِخ ) موفق الدین ابونصر عدنان بن نصر، از مردم عین زربی در نواحی شام . پس از فراگرفتن علم طب و فلسفه و نجوم در بغداد بدعوت