لغتنامه دهخدا
اصهب . [ اَ هََ ] (ع ص ) موی که به سپیدی آن سرخی آمیخته باشد. (منتهی الارب ). شَعر اصهب ؛ موی میگون . (مهذب الاسماء). میگون . (دستوراللغة). موی سرخ به سپیدی آمیخته . (ناظم الاطباء). آنچه سپیدی موی آن بسرخی زند. مؤنث : صَهْباء. ج ، صُهْب . (از اقرب الموارد). شقرة که بسرخی زند