عیصانلغتنامه دهخداعیصان . (اِخ )کانی از کانهای عرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از معادن بنی نمیربن کعب ، در نزدیکی اُضاخ البُرم است ، و درآنجا مردمی از بنی حنیفه ساکنند. و گویند
عیثانلغتنامه دهخداعیثان . [ ع َ ] (ع ص ) آنکه در انفاق مال خود شتاب کند و یا آن را تبذیر کند و تباه سازد، و مؤنث آن عَیثی ̍ باشد. (از اقرب الموارد).
عیثانلغتنامه دهخداعیثان . [ ع َ ی َ ] (ع مص ) بمعانی مصدر عَیث است . (از اقرب الموارد). رجوع به عیث شود.
عیسانلغتنامه دهخداعیسان . [ ع َ ] (ع اِ) مردان . (منتهی الارب ). مردمان و خلایق . (ناظم الاطباء): ما هو من عیسانه ؛ او از رجال و یاران او نیست . (از اقرب الموارد).
ایثانلغتنامه دهخداایثان . (ع مص ) دهش سترگ دادن کسی را. || افزون گرفتن مال را: اوثن من المال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ایسانلغتنامه دهخداایسان . (ع مص ) (از «وس ن ») بیهوش کردن بوی چاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِ) مردم . ج ، ایاسین . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصاد
عیدان السقاءلغتنامه دهخداعیدان السقاء. [ نُس ْ س ِ ] (اِخ ) لقب پدر احمدبن حسین متنبی ، شاعر مشهور کوفی است . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد).
عیدانةلغتنامه دهخداعیدانة. [ ع َ ن َ ] (ع اِ) یکی عیدان . خرمابن بلند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عیدان شود.
عیدانیلغتنامه دهخداعیدانی . [ع َ ] (ص نسبی ) منسوب است به عیدان ، و آن بطنی است از حضرموت ، و او پدر ربیعةبن عیدان بن ربیعه ٔ ذی العرف ابن وائل ذی طراف بود. (از اللباب فی تهذیب ال
عیان آمدنلغتنامه دهخداعیان آمدن . [ م َدَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . هویدا گشتن : چندان بمان که ماه نو آید عیان ز شرق وز سوی غرب شمس تلالا برافکند.خاقانی .
اعیاصلغتنامه دهخدااعیاص . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عیص ، درخت انبوه بهم پیچیده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ عیص ، درخت بهم پیچیده ٔ انبوه . (از اقرب الموارد). عیصان .
عیصلغتنامه دهخداعیص . (ع اِ) درخت انبوه و بهم پیچیده . (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ). درختان بسیار و بهم پیچیده . (از اقرب الموارد). ج ، أعیاص ، عیصان . (منتهی الارب ) (اقر
عیدان السقاءلغتنامه دهخداعیدان السقاء. [ نُس ْ س ِ ] (اِخ ) لقب پدر احمدبن حسین متنبی ، شاعر مشهور کوفی است . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد).
عیدانةلغتنامه دهخداعیدانة. [ ع َ ن َ ] (ع اِ) یکی عیدان . خرمابن بلند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عیدان شود.
عیدانیلغتنامه دهخداعیدانی . [ع َ ] (ص نسبی ) منسوب است به عیدان ، و آن بطنی است از حضرموت ، و او پدر ربیعةبن عیدان بن ربیعه ٔ ذی العرف ابن وائل ذی طراف بود. (از اللباب فی تهذیب ال