عیبجوییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی یی، تهمت، بدگویی، اشکالتراشی، بهانهگیری توبیخ، سرزنش، افترا، انتقاد ایجاد رسوایی، آبروریزی، کولیبازی، رسواسازی، بدگویی، جاروجنجال، قشقرق،
حرف گیریفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهعیبجویی. حرفگیری کردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] عیبجویی کردن:◻︎ گر انگشت من حرفگیری کند / ندانم کسی کاو دبیری کند (نظامی۵: ۷۸۳).
انتقادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات اد، عیبجویی، خردهگیری، استیضاح، توبیخ▼، اعتراض، اشکالتراشی، مذمت، انتقادغیرسازنده سانسور، حمله، اتهام
تعنتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. عیبجویی و سختگیری کردن.۲. خواری و مشقت کسی را خواستن.۳. آزار رسانیدن به کسی.
انتقادفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بحث کردن دربارۀ مقاله یا کتاب یا اثر هنری بهطوریکه خوبیها و بدیهایش آشکار شود؛ عیبجویی؛ آشکار کردن عیب کسی.۲. آشکار کردن عیب شعر.۳. جدا کردن پول خوب از