عیالوارلغتنامه دهخداعیالوار. [ عیال ْ ] (ص مرکب ) صاحب عیال . دارنده ٔ اهل و عیال . کسی که نانخور بسیار داشته باشد. (فرهنگ فارسی معین ). بسیارعیال . معیل . عیالمند. عیالبار. عیالدا
عیالوارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمردی که زن و فرزند و نانخور بسیار داشته باشد؛ دارای اهلوعیال؛ عیالدار؛ عیالمند.
عیالواریلغتنامه دهخداعیالواری . [ عیال ْ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی عیالوار. صفت برای عیالوار.- خانه ٔ عیالواری ؛ با زن و فرزندان متعدد. با نانخور وتحت تکفلان بسیار.|| (ص نسبی )
عبدالوارثلغتنامه دهخداعبدالوارث . [ ع َ دُل ْ رِ ] (اِخ ) ابن سعید، مکنی به ابوعبیدالعنبری التنوری البصری . از فصحاء و ائمه ٔ حدیث بود. به سال 102 هَ . ق . متولد شد و به سال 180 هَ .
عیدوارلغتنامه دهخداعیدوار. [ عیدْ ] (ص مرکب ) چون عید. بسان عید : درروزه بودم از سخن ، او جامه ٔ دو عیدبر من فکند و عهد مرا عیدوار کرد.خاقانی .
عیالواریلغتنامه دهخداعیالواری . [ عیال ْ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی عیالوار. صفت برای عیالوار.- خانه ٔ عیالواری ؛ با زن و فرزندان متعدد. با نانخور وتحت تکفلان بسیار.|| (ص نسبی )