حکش عکشلغتنامه دهخداحکش عکش . [ ح َ ک ِ ع َ ک ِ ] (ع از اتباع ) مرددرافتاده ٔ در دشمن و پیچیده ٔ بروی . (منتهی الارب ).
هقزلغتنامه دهخداهقز. [ هَِ / هََ ] (ع اِ) قهز، که نوعی از جامه باشد پشمی سرخ یا سپید وگاهی ابریشم در آن آمیزند. (از منتهی الارب ). صورتی از کلمه ٔ قهر (با راء مهمله ) است . (اقرب الموارد).
عقزلغتنامه دهخداعقز. [ ع َ ] (ع مص ) همدیگر نزدیک رفتن مورچه و مانند آن و با هم نزدیکی آن در رفتار، و فعل آن بکار نرود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
تعکیزلغتنامه دهخداتعکیز. [ ت َ ] (ع مص ) عُکّازَه در بن نیزه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).