عکمانلغتنامه دهخداعکمان . [ ع ِ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عِکم . دو تنگ بار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برای دو چیز شبیه هم در مثل گویند «هما عکما عیر». (از اقرب الموارد). و رجوع ب
اکمانلغتنامه دهخدااکمان . [ اِ ] (ع مص ) در کمین نشاندن .(دهار) (تاج المصادر بیهقی ). || نهان داشتن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
عثمانفرهنگ انتشارات معین(عُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جوجة هوبره . 2 - مار. 3 - بچه مار. 4 - از اعلام مردان است .
عکملغتنامه دهخداعکم . [ ع ِ ] (ع اِ) باربند، و تنگ بار. (منتهی الارب ). «عکام » و بار. (از اقرب الموارد). ج ، أعکام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به عِکمان شود. || ج