عکشلغتنامه دهخداعکش . [ ع َ ] (ع مص ) حمله کردن . (از منتهی الارب ). بازگشتن بر کسی ، و گویند حمله کردن بر آن . (از اقرب الموارد). || بافتن تننده خانه را. (از منتهی الارب ). با
عکشلغتنامه دهخداعکش . [ ع َ ک َ ] (ع مص ) پیچیده شدن موی و بر هم نشستن آن . || بسیار و انبوه گردیدن گیاه و در خود پیچیدن آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عکشلغتنامه دهخداعکش . [ ع َک ِ ] (ع ص ) موی مرغول . (منتهی الارب ). موی مجعد. (از اقرب الموارد). || مرد که از وی نیکوئی نیاید.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فراهم آورنده
عکشةلغتنامه دهخداعکشة.[ ع َ ک ِ ش َ ] (ع ص ) مؤنث عَکش . رجوع به عکش شود.- || شجره ٔ عکشة؛ درخت بسیارشاخ درهم پیچیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
حکش عکشلغتنامه دهخداحکش عکش . [ ح َ ک ِ ع َ ک ِ ] (ع از اتباع ) مرددرافتاده ٔ در دشمن و پیچیده ٔ بروی . (منتهی الارب ).
عکشةلغتنامه دهخداعکشة.[ ع َ ک ِ ش َ ] (ع ص ) مؤنث عَکش . رجوع به عکش شود.- || شجره ٔ عکشة؛ درخت بسیارشاخ درهم پیچیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
حکش عکشلغتنامه دهخداحکش عکش . [ ح َ ک ِ ع َ ک ِ ] (ع از اتباع ) مرددرافتاده ٔ در دشمن و پیچیده ٔ بروی . (منتهی الارب ).
پیچیده شدنلغتنامه دهخداپیچیده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) التواء. (زوزنی ). تلوی . (تاج المصادر). اطواء. انهصار. (منتهی الارب ): التیاث ؛ پیچیده شدن چیزی بر چیزی . (تاج المصاد
انبوه گردیدنلغتنامه دهخداانبوه گردیدن .[ اَم ْ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) انبوه شدن . گرد آمدن وبسیار شدن . تجمیم . تجمم . (منتهی الارب ) : چو انبوه گردد بر دژ سپاه گریزان و برگشته از رزمگا
مرغوللغتنامه دهخدامرغول . [ م َ ] (ص ، اِ) پیچ و تاب باشد و زلف و کاکل خوبان را نیز گویند وقتی که آن را شاخ شاخ کنند و بعد از آن پیچند. (برهان ). پیچ و تاب موی پیچیده . (غیاث ).