عکس زمینهبرچینیcounter-bleedingواژههای مصوب فرهنگستانعملکرد ترتیبمند قاعدههای واجی برای جلوگیری از تأثیر زمینهبرچینیِ قواعد
عکس زمینهچینیcounter-feedingواژههای مصوب فرهنگستانعملکرد ترتیبمند قاعدههای واجی برای جلوگیری از تأثیر زمینهچینیِ قواعد
عکسدیکشنری عربی به فارسیوارونه , معکوس , معکوس کننده , پشت (سکه) , بدبختي , شکست , وارونه کردن , برگرداندن , پشت و رو کردن , نقض کردن , واژگون کردن
عکسلغتنامه دهخداعکس . [ ع َ ] (ع مص ) باشگونه کردن و گردانیدن لفظ و سخن و جز آن . (از منتهی الارب ).بازگونه کردن . (دهار). واشگونه کردن . (المصادر زوزنی ). مقلوب کردن سخن . (از