عکرشلغتنامه دهخداعکرش . [ ع ِ رِ ] (ع اِ) گیاهی است ترش ، و آن آفتی است نخل را زیرا در ریشه ٔ آن میروید و آن را خشک میکند. یا آن «ثیل » است ، یا نوعی از گیاه گنگر، یا آن عشبه ٔ
عکرشفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. گیاهی ترش که در بیخ نخل میروید و از آفات نخل است.۲. گیاهی مرتعی با ساقههای نازک، برگهای باریک، و گلهای سبزرنگ که بیشتر در مناطق کوهستانی و جنگلها میروی
اکرشلغتنامه دهخدااکرش . [ ] (اِ) ثیل . نجمة. (یادداشت مؤلف ). اسم صنف اخیر ثیل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
عکرشةلغتنامه دهخداعکرشة. [ ع ِ رِ ش َ ] (اِخ ) دختر عدوان . وی مادر مالک و مخلد است که پسران نضربن کنانه اند. (از منتهی الارب ).
عکرشةلغتنامه دهخداعکرشة. [ ع ِ رِ ش َ ] (اِخ ) آبی است مر بنی عدی را در یمامة. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). || دهی است به حله ٔ مزیدیة. (منتهی الارب ).
عکرشةلغتنامه دهخداعکرشة. [ ع ِ رِ ش َ ] (اِخ ) دختر اطرش . از زنان فصیح و بلیغ عرب در عهد معاویه بود. و او را با معاویه در دفاع از علی بن ابی طالب (ع ) داستانی است . رجوع به اعلا
عکرشةلغتنامه دهخداعکرشة. [ ع ِ رِ ش َ ] (ع ص ، اِ) خرگوش ماده ٔ پرگوشت درشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گنده پیر که از خود پیر نماید. (منتهی الارب ). عجوز متشنجة. (اقر
عکرشةلغتنامه دهخداعکرشة. [ ع ِ رِ ش َ ] (اِخ ) دختر عدوان . وی مادر مالک و مخلد است که پسران نضربن کنانه اند. (از منتهی الارب ).
عکرشةلغتنامه دهخداعکرشة. [ ع ِ رِ ش َ ] (اِخ ) آبی است مر بنی عدی را در یمامة. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). || دهی است به حله ٔ مزیدیة. (منتهی الارب ).
عکرشةلغتنامه دهخداعکرشة. [ ع ِ رِ ش َ ] (اِخ ) دختر اطرش . از زنان فصیح و بلیغ عرب در عهد معاویه بود. و او را با معاویه در دفاع از علی بن ابی طالب (ع ) داستانی است . رجوع به اعلا
عکرشةلغتنامه دهخداعکرشة. [ ع ِ رِ ش َ ] (ع ص ، اِ) خرگوش ماده ٔ پرگوشت درشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گنده پیر که از خود پیر نماید. (منتهی الارب ). عجوز متشنجة. (اقر