عکةلغتنامه دهخداعکة. [ ع َک ْ ک َ ] (اِخ ) نام شهری است ، و در حدیث آمده است : «طوبی من رأی عکة». (از منتهی الارب ). شهری است از شام بر کران دریای روم و اندروی مسلمانانند. شهر
عکةلغتنامه دهخداعکة. [ ع َک ْ ک َ ] (ع ص ، اِ) لیلة عکة؛ شب سخت گرم که تر باشد و باد نوزد در آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || أرض عکة؛ به نعت و اضافه ، زمین گرم . (از
عکةلغتنامه دهخداعکة. [ ع ِک ْ ک َ ] (ع اِ) سختی گرما همراه نوزیدن باد. ج ، عِکاک . (از اقرب الموارد). عُکّة [ ع َ / ع ُ ] . رجوع به عَکّة شود.
عکةلغتنامه دهخداعکة. [ ع ُک ْ ک َ ] (ع ص ) أرض عکة؛ به نعت و اضافه ، سرزمین گرم . (از اقرب الموارد). عَکّة. (منتهی الارب ). رجوع به عَکة شود. || (اِ) خنور مسکه و مشک روغن خرد.
اکةلغتنامه دهخدااکة. [ اَک ْ ک َ ] (ع مص ) پیش آمدن بر کسی به خشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || انبوهی کردن . ازدحام . (منتهی الارب ). || آرمیدن باد. (از منتهی
اکةلغتنامه دهخدااکة. [ اَک ْ ک َ ] (ع اِ) اکه . سختی از سختیهای زمانه . || سختی زمانه . || سختی گرما. || بدخلقی . || کینه . || موت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). |
عکهلغتنامه دهخداعکه . [ ع َک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ) نام مرغی است معروف و آن از جنس کلاغ است و ابلق و سیاه و سفید می باشد و به عربی عقعق خوانند، و ملا علی بیرجندی در شرح مختصر وقایه
عکهلغتنامه دهخداعکه . [ ع َک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ) نام مرغی است معروف و آن از جنس کلاغ است و ابلق و سیاه و سفید می باشد و به عربی عقعق خوانند، و ملا علی بیرجندی در شرح مختصر وقایه
قعقعلغتنامه دهخداقعقع. [ ق ُ ق ُ ] (ع اِ) عکه ، یا مرغی است دیگر دشتی پیسه ، درازنوک و درازپای . (منتهی الارب ). عقعق ، یا پرنده ٔ دیگری است درازمنقار و پا ابلق رنگ . (اقرب المو
کندشلغتنامه دهخداکندش . [ ک ُ دُ ] (ع اِ) عکه که مرغی است مانند زاغ . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). عکه و زاغچه . (ناظم الاطباء). عکه . (دهار). عقعق . (اقرب الموارد). || مؤلف م