عکاشیلغتنامه دهخداعکاشی . [ ع ُک ْ کا ] (ص نسبی ) منسوب به عکاشةبن محصن . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
عکاسیلغتنامه دهخداعکاسی . [ ع َک ْکا ] (حامص ) عمل و شغل عکاس . (فرهنگ فارسی معین ).- فن عکاسی ؛ عکس برداری . (فرهنگ فارسی معین ) : آقا رضای پیشخدمت حضور همایون چون در فن عکاسی به درجه ٔ کمال رسیده به لقب عکاس باشی سرافراز گردید. (مرآةالبلدا
غمزیلغتنامه دهخداغمزی . [ غ َ ] (اِخ ) محمدبن اسحاق عکاشی غمزی . رجوع به همین نام و اللباب فی تهذیب الانساب شود.
عکاشةلغتنامه دهخداعکاشة. [ ع ُ ش َ / ع ُک کا ش َ ] (ع اِ) تننده و عنکبوت ، یاتننده ٔ نر، یا خانه ٔ آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عنکبوت . (دهار). عکاش . و رجوع به عکاشی شود.