عکاسی نجومیastrophotographyواژههای مصوب فرهنگستانعکاسی تخصصی از پدیدههای آسمانی، ازجمله ماه، سیارهها، خورشید، ستارهها، سحابیها و کهکشانها
عکاسلغتنامه دهخداعکاس . [ ع ِ ] (ع مص ) ناصیه ٔ یکدیگر را گرفتن . || قلب کردن و معکوس کردن سخن . (از اقرب الموارد). معاکسة. و رجوع به معاکسة شود.
عکسلغتنامه دهخداعکس . [ ع َ ] (ع اِ) آنچه در آب و آینه و امثال آن از اشیاء پیدا میشود. (غیاث اللغات ). عکس شاخص در آینه و جز آن ، آنچه را که منطبع میشود در آن بطور باژگونه . ج
باشگونهلغتنامه دهخداباشگونه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) عکس . قلب . (برهان قاطع). باژگون . باژگونه . وارون . واژون . (آنندراج ). معکوس . (فرهنگ شعوری ج 1ورق 192). بازگردانیده . مقلوب
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ] (اِخ ) زهراوی خلف بن عباس القرطبی . وی در تاریخ طب بزرگترین نماینده و معرف جرّاحی عرب است و کتب او از مراجعی است که جرّاحان قرون وسط
گنابادیلغتنامه دهخداگنابادی . [ گ ُ ] (اِخ ) ملا مظفربن محمد قاسم بن مظفر گنابادی . از مشاهیر منجمین و ریاضیین عهد شاه عباس اول و با شیخ بهایی متوفی سال 1031 هَ . ق . معاصر و ازتأ
دوربینفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. وسیلهای مرکب از یک یا دو لوله و عدسی که با آن جاها و چیزهایی را که در مسافت دور باشد میبینند. Δ در قرن ۱۷ میلادی اختراع شده.۲. (اسم، صفت فاعلی) [مقاب