عکلغتنامه دهخداعک . [ ع َک ک ] (اِخ ) ابن عُدثان بن عبداﷲبن ازد، از کهلان ، از قحطان . جدی است جاهلی و یمانی . و نام او را عک بن عدنان نیز نوشته اند. بطن های غافق و شاهد و علق
عکلغتنامه دهخداعک . [ ع َک ک ] (ع ص ) یوم عک ؛ روز گرم . (منتهی الارب ). روز سخت گرم همراه نمناکی و نوزیدن باد. (از اقرب الموارد). || رجل عک ؛ مرد درشت سطبر. (منتهی الارب ). م
عکلغتنامه دهخداعک . [ ع َک ک ] (ع مص ) چیره شدن بر کسی در حجت . || برگرداندن بر کسی کار را چندان که آزارد آن را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به تازیانه زدن . (از م
عکلغتنامه دهخداعک . [ع َک ک ] (اِخ ) بانی و سازنده ٔ شهر عکه بوده است و ناصرخسرو نام او را در سفرنامه چنین یاد کرده است : من نفقه ای که داشتم در مسجد عکه نهادم و از شهر بیرون
اکلغتنامه دهخدااک . [ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 705 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات ، صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی و را
اکلغتنامه دهخدااک . [ ](اِخ ) دهی از دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 769 تن ، آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و یونجه و چغندر قند. صنایع دستی زنان گلی
اکلغتنامه دهخدااک . [ اَ ] (اِ) آک و عیب و عار. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). اک یا آک در فرهنگها به معنی آسیب و گزند گرفته شده است ، اما معنی اصلی آن بدو زشت است در مقابل به و
عک-وةلغتنامه دهخداعک-وة. [ ع َک ْ وَ / ع ُ ](ع اِ) «نونه » و چاهک زنخدان . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). چاه زنخ . چال چانه . || میانه و راست از هر چیزی . (منتهی الارب ). و
عک-وةلغتنامه دهخداعک-وة. [ ع َک ْ وَ / ع ُ ](ع اِ) «نونه » و چاهک زنخدان . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). چاه زنخ . چال چانه . || میانه و راست از هر چیزی . (منتهی الارب ). و
عکیلغتنامه دهخداعکی . [ ع َک ْ کا ] (ع اِ) گویند: ائتزر فلان ازرة عک وک ، و ازرة عکی ؛ یعنی فروهشت هر دو طرف شلوار را و فراهم آورد تمامه ٔ آنرا. (از منتهی الارب ) (از اقرب المو
عکیلغتنامه دهخداعکی . [ ع َک ْ کی ] (ص نسبی ) منسوب به عک بن عدنان ، برادر معدبن عدنان . و نیز منسوب به عکا و یا عکة که شهری است در شام . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).