عُذْراًفرهنگ واژگان قرآنحجت و بهانهاي که به وسيله آن شخص معذور شود - وسيله اتمام حجت (در عبارت "عُذْراً أَوْ نُذْراً "حاصل معناي آيه اين است که فرشتگان ذکر را القاء ميکنند تا حجت بر تکذيب گران تمام شود ، و تهديدي براي غير ايشان باشد)
عَذاراAdharaواژههای مصوب فرهنگستانستارۀ اپسیلون کلب اکبر با قدر 1/5 که غول درخشانی از ردۀ ب2 به فاصلۀ 570 سال نوری از زمین است متـ . اپسیلون کلب اکبر Epsilon Canis Majoris
جلورفتheadreachواژههای مصوب فرهنگستانمقدار مسافتی که شناور پس از خاموش کردن موتورهای اصلی یا فرمان تمامبهعقب تا توقف کامل طی میکند
حدراءلغتنامه دهخداحدراء. [ ح َ ] (اِخ ) نامی از نامهای زنان عرب و از جمله زوجه ٔ فرزدق که او به وی تشبیب کند. وی دخت زیق بن بسطام بن قیس بن مسعود از بنی ذهل بن شیبان است . داستان او و فرزدق و جریر در النقائض صص 803 - 819 آمده
حدراءلغتنامه دهخداحدراء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث احدر. زنی که یک را دو بیند. حولاء. و هو نعت حسن للخیل . || زمین نشیب .
حضراءلغتنامه دهخداحضراء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) ناقه ای که بیشی گیرد و بی باکی کند در خوردن و نوشیدن . (از منتهی الارب ).
وامقلغتنامه دهخداوامق . [ م ِ ] (اِخ ) نام مردی که بر عذرا عاشق بود. (غیاث اللغات ) : ابر بارنده ز بر چون دیده ٔ وامق شودچون به زیرش گل رخان چون عارض عذرا کند. ناصرخسرو.چو همت آمد هر هشت داده به جنت چو وامق آمد هر هفت کرده به ع
فلاطوسلغتنامه دهخدافلاطوس . [ ف َ ] (اِخ ) استاد عذرا، معشوقه ٔ وامق ، و قصه ٔ وامق و عذرا به جهان مشهور. (برهان ) : فلاطوس برگشت و آمد به راه برِ حجره ٔوامق نیکخواه .عنصری (از ابیات باقی مانده از وامق و عذرا، از اسدی طوسی ).