عویندلغتنامه دهخداعویند. [ ع ُ وَ ن ِ ] (اِخ ) آبی است مر بنی عمروبن کلاب را. و گویند آبی دیگر مر بنی نمیر را. (از منتهی الارب ). گویند آبی از آبهای بنی نمیر است در بطن الکلاب .
عویندلغتنامه دهخداعویند. [ ع ُ وَ ن ِ ] (اِخ ) دهی است مر بنی خدیج را. (منتهی الارب ). قریه ای است در یمامه ازآن ِ بنی خدیج ، برادران بنی منقر. (از معجم البلدان ).
عویدلغتنامه دهخداعوید. [ ع ُ وَ ] (ع اِ مصغر) مصغر عود. چوب خرد و عصای خرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به عود شود.
عونیدلغتنامه دهخداعونید. [ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی است در نزدیک مدین بین مصر و المدینه از اعمال مصر در نزدیکی حوراء. (از معجم البلدان ).
عوینلغتنامه دهخداعوین . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) یاری گر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اسم جمع است عَون را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسم جمع است برای عون ، بمعنی اعوان و یا
بویندگیلغتنامه دهخدابویندگی . [ ی َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) بوی داشتن . دارای رایحه و عطر بودن : در آن گلستان چشمه ٔ روشن است خوش آبی ببویندگی چون گلاب .اسدی .
عویدلغتنامه دهخداعوید. [ ع ُ وَ ] (ع اِ مصغر) مصغر عود. چوب خرد و عصای خرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به عود شود.
عونیدلغتنامه دهخداعونید. [ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی است در نزدیک مدین بین مصر و المدینه از اعمال مصر در نزدیکی حوراء. (از معجم البلدان ).
عوینلغتنامه دهخداعوین . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) یاری گر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اسم جمع است عَون را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسم جمع است برای عون ، بمعنی اعوان و یا
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن شیخ عوینة. علی بن حسین بن قاسم بن منصوربن علی موصلی شافعی ، مشهور به ابن شیخ عوینة و ملقّب به زین الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ع