عوملغتنامه دهخداعوم . (اِخ ) جایگاهی است در شعر ابراهیم بن بشیر برادر نعمان بن بشیر. (از معجم البلدان ).
عوملغتنامه دهخداعوم . [ ع َ ] (ع مص ) شنا کردن در آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رفتن شتر و کشتی و راندن آن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از
عوملغتنامه دهخداعوم . [ع ُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عائم . (ناظم الاطباء). رجوع به عائم شود. || ج ِ عائمة. (ناظم الاطباء).رجوع به عائمة شود. || سنون عوم ؛ تأکید است (منتهی الارب
اوملغتنامه دهخدااوم . [ اَ وَم م ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی است از امامت ، نیکوتربه امامت . (ناظم الاطباء).
اوملغتنامه دهخدااوم . [ اَ ] (ع مص ) بانگ و فریاد کردن تشنه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سخت شدن تشنگی کسی . || رنج دادن کسی را. || دود کردن زنبورخانه را تا ا
عومرةلغتنامه دهخداعومرة. [ ع َ م َ رَ ] (ع مص ) آمیختن و شور و غوغا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فراهم آوردن و بند کردن در جایی . (منتهی الا
عومةلغتنامه دهخداعومة. [ م َ ] (ع اِ) کرمکی سیاه است که در آب شنا میکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به اقرب الموارد شود. || نوعی از ماهی . (منتهی الارب ) (نا
عومجلغتنامه دهخداعومج . [ ع َ م َ ] (ع اِ) مار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عَمَج . رجوع به عمج شود.
عومةلغتنامه دهخداعومة. [ م َ ] (ع اِ) کرمکی سیاه است که در آب شنا میکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به اقرب الموارد شود. || نوعی از ماهی . (منتهی الارب ) (نا
عومرةلغتنامه دهخداعومرة. [ ع َ م َ رَ ] (ع مص ) آمیختن و شور و غوغا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فراهم آوردن و بند کردن در جایی . (منتهی الا
عومجلغتنامه دهخداعومج . [ ع َ م َ ] (ع اِ) مار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عَمَج . رجوع به عمج شود.
اشناو کردنلغتنامه دهخدااشناو کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شنا کردن . سباحت . عَوم . (تاج المصادر بیهقی ).
شنا کردنلغتنامه دهخداشنا کردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سباحت . خود رادر روی آب نگاهداری کردن و بردن بوسیله ٔ حرکات دست و پا. آب بازی کردن : طَمْطَمة؛ شنا کردن . عوم . (منتهی الار