عوللغتنامه دهخداعول . [ ع ِ وَ ] (ع اِمص ) مددجویی و اعتماد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اتکا و اعتماد و استعانت . (از اقرب الموارد). || (اِ) عمدة و آنچه بر او تکیه کنند: فل
عوللغتنامه دهخداعول . [ ع َ ] (ع اِ) بلندآوازی در گریه و فریاد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عولة. عویل . رجوع به عولة و عویل شود. || آنچه
عوللغتنامه دهخداعول . [ ع َ ] (ع مص ) میل کردن از راستی و کژی نمودن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : نور باید پاک از تقلید و عول تا شناسد مر
عولقلغتنامه دهخداعولق . [ ع َ ل َ ] (ع اِ) غول . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || سگ ماده ٔ حریص . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ||
عولقیلغتنامه دهخداعولقی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) عبداﷲبن علی بن محمدبن ناصر عولقی . از امیران حضرموت و از عوالق بود و اغلب در حیدرآباد سکونت داشت و بسال 1284 هَ . ق . در آنجا درگذشت
عولکلغتنامه دهخداعولک . [ ع َ ل َ ] (ع اِ) گردانیدگی است وقت کلام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لجلجه ای است در زبان . (از اقرب الموارد). گردانیدگی سخن در دهان و لجلجه در لسان .
عولکانلغتنامه دهخداعولکان . [ ع َ ل َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عولک ، دو رگ زهدان . (ناظم الاطباء). رجوع به عولک شود.
عولقلغتنامه دهخداعولق . [ ع َ ل َ ] (ع اِ) غول . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || سگ ماده ٔ حریص . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ||
عولقیلغتنامه دهخداعولقی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) عبداﷲبن علی بن محمدبن ناصر عولقی . از امیران حضرموت و از عوالق بود و اغلب در حیدرآباد سکونت داشت و بسال 1284 هَ . ق . در آنجا درگذشت
عولکلغتنامه دهخداعولک . [ ع َ ل َ ] (ع اِ) گردانیدگی است وقت کلام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لجلجه ای است در زبان . (از اقرب الموارد). گردانیدگی سخن در دهان و لجلجه در لسان .
عولکانلغتنامه دهخداعولکان . [ ع َ ل َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عولک ، دو رگ زهدان . (ناظم الاطباء). رجوع به عولک شود.
عولةلغتنامه دهخداعولة. [ ع َ ل َ ] (ع مص ) گم کردن کسی رامادرش . (از منتهی الارب ). و رجوع به ناظم الاطباء شود. || مغلوب گردیدن صبر. (از منتهی الارب ). || (اِمص ) بلندآوازی در گ