عوضیلغتنامه دهخداعوضی . [ ع ِ وَ ] (ص نسبی ، ق ) منسوب به عوض . آنچه بجای چیز دیگری آید. بدل . (فرهنگ فارسی معین ). || معادل و مساوی . تلافی . (ناظم الاطباء). || اشتباهی . (فرهن
بلاللغتنامه دهخدابلال . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن رباح حبشی ، مکنی به ابوعبداﷲ بود و مادر وی حمامة نام داشت . مؤذن وخزانه دار بیت المال رسول خداوند (ص ) بود. وی ازمولدین و عربهای غیرخ
کفشلغتنامه دهخداکفش . [ ک َ ] (اِ) معروف است که پای افزار باشد و معرب آن کوث است . (برهان ). پاپوش و افصح کوش به «واو» است و معرب آن کوث است و در قدیم بزرگان کفش زرینه پوشیده ا
جبرلغتنامه دهخداجبر. [ ج َ ] (ع مص ) شکسته بستن . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). شکسته را بستن . (غیاث اللغات ). استخوان شکسته را بستن و اصلاح کرد
alternateدیکشنری انگلیسی به فارسیمتناوب، عوض و بدل، متناوب کردن، متناوب بودن، بنوبت انجام دادن، یک درمیان امدن، متبادل، یک درمیان
alternatesدیکشنری انگلیسی به فارسیجایگزین، عوض و بدل، متناوب کردن، متناوب بودن، بنوبت انجام دادن، یک درمیان امدن