عوصلغتنامه دهخداعوص . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عوف بن عذرةبن زیداللات بن رفیدةبن ثوربن کلب بن وبرة. جدی جاهلی است و بطنی از کلب از قحطانیه را تشکیل میدهد. (از اللباب فی تهذیب الانساب
عوصلغتنامه دهخداعوص . [ ع َ ] (ع اِ) نشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سختی و احتیاج . || نفس ، و گویند جنبش و نیرو. || راههای روباه و ثعلب . (از ذیل اقرب الم
عوصلغتنامه دهخداعوص . [ ع َ وَ ] (ع اِمص ) سختی و دشواری . مقابل امکان و یسر. || نهر فیه عوص ؛ نهری که هر بار بصورتی روان شود. (از اقرب الموارد).
عوصلغتنامه دهخداعوص . (اِخ )ابن ارم بن سام بن نوح . پدر عاد است ، و قحطانیه به اوانتساب دارند. (از منتهی الارب ) (از الاعلام زرکلی ).
عوصلغتنامه دهخداعوص . (ع ص ، اِ) ج ِ أعوص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به اعوص شود. || ج ِ عَوصاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عوصاء شود. || ج ِ عائص . (منتهی
اوسلغتنامه دهخدااوس . (اِخ ) نام یکی از شهرهای فرغانه . (یادداشت مؤلف ) : به اوس و اوزجند از تو خبر شدکه ساده شکّری ّ و ناب قندی .سوزنی .
اوسلغتنامه دهخدااوس . [ اَ ] (اِ) امید. || (حامص ) امیدواری . رجا. || (مص ) خرامیدن . || سبقت گرفتن . (برهان ) (ناظم الاطباء).
اوسلغتنامه دهخدااوس . [ اَ ] (اِخ ) ابن ثابت بن المنذربن حرام انصاری یکی از صحابیان است که در عقبه ٔ ثانی و بدر حضور داشت و در وقعه ٔ احدسوم هجری برابر 625 م . بقتل رسید. حسان
عوصاءلغتنامه دهخداعوصاء. [ ع َ ] (ع ص ، اِ) کلمه ٔ غریب و دشوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سختی و سخت ودشوار از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنن
عوصیلغتنامه دهخداعوصی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب است به عوص ، که آن نام بطنی است ، و عبدالملک عوصی حمصی بدین لقب شهرت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به عوص شود.
عوصاءلغتنامه دهخداعوصاء. [ ع َ ] (ع ص ، اِ) کلمه ٔ غریب و دشوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سختی و سخت ودشوار از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنن
عوصیلغتنامه دهخداعوصی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب است به عوص ، که آن نام بطنی است ، و عبدالملک عوصی حمصی بدین لقب شهرت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به عوص شود.