عوام الناسدیکشنری فارسی به انگلیسیcommonalty, commons, crowd, general, hoi polloi, mob, plebs, populace, ruck
حوائملغتنامه دهخداحوائم . [ ح َ ءِ ] (ع ص ) ج ِ حائمة، به معنی زن تشنه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
حواملغتنامه دهخداحوام . [ ح ِ ] (ع مص ) حیام . حوم . قصد کارکردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن . رجوع به حوم شود.
هواملغتنامه دهخداهوام . [ هََ وام م ] (ع اِ) ج ِ هامَّة. (منتهی الارب ). به معنی حشرات الارض مثل مار وکژدم و راسو و مور و هر خزنده و گزنده است . (غیاث ).در فارسی به تخفیف هم به کار رفته است : بسا که تو به ره اندر زبهر دانگی سیم شکست خواهی خوردن ز پشه و ز هوام .
جنداللغتنامه دهخداجندال . [ ج َ ] (اِ) عوام الناس راگویند. || مردم تولنگی (توالنگی ) و هرزه کار و شرابخوار را نیز گفته اند. (برهان ) (آنندراج ).
رعایافرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ده، عامه، عام، تودۀعوام، عوام، عوام الناس، سوادالناس، خلقالله، مردم کوچه و بازار، تودۀ مردم، همگان، خلق، خلایق
عواملغتنامه دهخداعوام . [ ع َوْ وا ] (اِخ ) پدر زبیر صحابی است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نام پدر زبیر است ، و او حواری پیغمبر اکرم بوده است . (ناظم الاطباء).
عواملغتنامه دهخداعوام . [ ع َوْ وا ] (ع ص ) بسیار شناکننده و شناور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اسب شناور و اسب راهوار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسب راهوار. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). اسبی که در حرکت خود شناور باشد. (از اقرب الموارد).
عواملغتنامه دهخداعوام . [ ع ُ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). نام موضعی است در عینة. (از معجم البلدان ).
عواملغتنامه دهخداعوام . [ ع َ وام م ] (ع اِ) ج ِ عامّة. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). رجوع به عامة شود. همه ٔ مردم و جمهور مردم . (ناظم الاطباء). || مردمان فرومایه و دون . (ناظم الاطباء). در مقابل خواص . رجوع به ترکیب «عوام وخواص » شود. مردم بیسواد یا کم سواد و عامه ٔ خلق <span clas
عواملغتنامه دهخداعوام . [ ع َوْ وا ] (اِخ ) ابن شوذب شیبانی . نام وی عبد عمرو، و از بنی حارث بن همام بوده است . او از شاعران دوره ٔ جاهلی و از سواران بشمار می رفت و در جنگ «غبیطالمروت » که در حدود بیست سال پیش از ظهور اسلام به وقوع پیوست در قید حیات بود. (از الاعلام زرکلی از المرزبانی ص <span
ابوالعواملغتنامه دهخداابوالعوام . [ اَ بُل ْ ع َوْ وا ] (اِخ ) امیةبن حکیم العبدی . از روات حدیث است .
ابوالعواملغتنامه دهخداابوالعوام . [ اَ بُل ْ ع َوْ وا ] (اِخ ) حسین بن مخارق . تابعی است .او از ام سلمه و از او سلیمان الشیبانی روایت کند.
ابوالعواملغتنامه دهخداابوالعوام . [ اَ بُل ْ ع َوْ وا ] (اِخ ) سادن بیت المقدس . صاحب عمر و معاذ. او از کعب و از او جبرالضبعی و روح بن عائذ روایت کرده اند.