عوام الناسدیکشنری فارسی به انگلیسیcommonalty, commons, crowd, general, hoi polloi, mob, plebs, populace, ruck
عوامدیکشنری عربی به فارسیجسم شناور , گواهي نامه سهام دولتي يا راه اهن (که بجاي وثيقه بکار ميرود , کسي که درچند محل بنحو غير قانوني راي بدهد
عواملغتنامه دهخداعوام . [ ع َوْ وا ] (اِخ ) پدر زبیر صحابی است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نام پدر زبیر است ، و او حواری پیغمبر اکرم بوده است . (ناظم الاطباء).
جنداللغتنامه دهخداجندال . [ ج َ ] (اِ) عوام الناس راگویند. || مردم تولنگی (توالنگی ) و هرزه کار و شرابخوار را نیز گفته اند. (برهان ) (آنندراج ).
عواملغتنامه دهخداعوام . [ ع َ وام م ] (ع اِ) ج ِ عامّة. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). رجوع به عامة شود. همه ٔ مردم و جمهور مردم . (ناظم الاطباء). || مردمان فرومایه و د
خرانبارلغتنامه دهخداخرانبار. [ خ َ اَم ْ ] (اِ مرکب ) جمعیت و هجوم عوام الناس باشد بجهت کاری . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ) : بمدح او و قصد دشمن
عین القضاتلغتنامه دهخداعین القضات .[ ع َ نُل ْ ق ُ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن علی میانجی همدانی ، مکنی به ابوالمعالی و ملقب به عین القضاة. از بزرگان مشایخ صوفیه و از دانشمندان اوایل قرن