عواطنلغتنامه دهخداعواطن . [ ع َ طِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاطنة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به عاطنة شود.
عواثنلغتنامه دهخداعواثن . [ ع ُ ث ِ ] (ع اِ)شیر بسیارپشم . (از منتهی الارب ). شیر بسیار موی و شَعر. (از اقرب الموارد).
عواثنلغتنامه دهخداعواثن . [ ع َ ث ِ ] (ع اِ) ج ِ عُثان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به عثان شود.
عوانلغتنامه دهخداعوان . [ ع َ ] (اِخ ) شهری است به ساحل بحر یمن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام یک ناحیه ٔ یمانیة. (از معجم البلدان ). || شهری به حبشه . (از دمشقی ).
عَوَانٌفرهنگ واژگان قرآننه پير از کار افتاده نه جوان نارسيده (در زنان و چارپايان ، عبارتست از زن و يا حيوان مادهاي که در سنين متوسط از عمر باشد ، يعني سنين ميانه باکرهگي و پيري .)
عاطنلغتنامه دهخداعاطن . [ طِ ] (ع ص ) شتران سیراب فروخفته در خوابگاه . ج ، عَواطن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عواثنلغتنامه دهخداعواثن . [ ع ُ ث ِ ] (ع اِ)شیر بسیارپشم . (از منتهی الارب ). شیر بسیار موی و شَعر. (از اقرب الموارد).
عواثنلغتنامه دهخداعواثن . [ ع َ ث ِ ] (ع اِ) ج ِ عُثان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به عثان شود.
عوانلغتنامه دهخداعوان . [ ع َ ] (اِخ ) شهری است به ساحل بحر یمن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام یک ناحیه ٔ یمانیة. (از معجم البلدان ). || شهری به حبشه . (از دمشقی ).
affectionsدیکشنری انگلیسی به فارسیعواطف، عاطفه، محبت، مهربانی، تاثیر، ابتلاء، مهر، خوی، برخورد، عدم تنافر، عطف، علاقه