عهخعلغتنامه دهخداعهخع. [ ع ُ خ ُ ] (ع اِ) درختی است که از آن و از برگش دارو سازند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). تحریف «عهعخ » است در کلام علمای بیان ، و آن درختی است . (از
عهعهةلغتنامه دهخداعهعهة. [ ع َ ع َ هََ ] (ع مص ) زجر نمودن شتر را به عه عه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عه عه شود.
عهعخلغتنامه دهخداعهعخ . [ ع ُ ع ُ ] (ع اِ) درختی است که از تنه و برگش تداوی نمایند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عهخع. رجوع به عهخع شود.
عهعخلغتنامه دهخداعهعخ . [ ع ُ ع ُ ] (ع اِ) درختی است که از تنه و برگش تداوی نمایند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عهخع. رجوع به عهخع شود.
عهعهةلغتنامه دهخداعهعهة. [ ع َ ع َ هََ ] (ع مص ) زجر نمودن شتر را به عه عه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عه عه شود.
عزرالغتنامه دهخداعزرا. [ ع ِ ] (اِخ ) (لغت عبری است بمعنی یاری و امداد). و آن نام کاهن و رهبرعبرانیان و کاتب دینی یهود در قرن پنجم ق .م . است که در دربار ایران صاحب جاه و مقام ب
دیوانلغتنامه دهخدادیوان . [دی ] (اِ) محل گردآوری دفاتر (مجمعالصحف ) فارسی معرب است و کسائی آن را به فتح دال و مولد دانسته است و سبب اینکه «واو» در دیوان مانند «سید» اعلال نشده اس