عنکلغتنامه دهخداعنک . [ ع َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). جایگاهی است در شعر عمروبن اهتم . (از معجم البلدان ).
عنکلغتنامه دهخداعنک . [ ع َ ] (ع مص ) بسته گردیدن و بلند شدن ریگ ، چندان که راه بر وی نماند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). گرد آمدن و مرتفع گشتن ریگ ، بطور
عنکلغتنامه دهخداعنک . [ ع َ ] (ع حرف جر + ضمیر) (از: عن ، حرف جر + ک ، ضمیر متصل برای مفرد مخاطب ) از تو. درباره ٔ تو.
آنکلغتنامه دهخداآنک . [ ن ُ ] (ع اِ) سُرُب . سُرْب . اُسرُب . اُسرُف . رصاص یا رصاص اسود. || قلعی یا رصاص ابیض .
آنکلغتنامه دهخداآنک . (ضمیر + حرف ربط) مخفف آنکه : یک قحف خون بچه ٔ تاکم فرست از آنک هم بوی مشک دارد هم گونه ٔ عقیق . عماره .با او بمراد دل زی ای دل از آنک ار دانی خواست کام ،
آنکلغتنامه دهخداآنک . [ ن َ ] (صوت ، ق ) کلمه ای است برای اشاره ٔ به دور، اعم از مکان یا زمان . مقابل اینک که برای اشاره ٔ نزدیک است : آنک بنگر ز روی او یکسرکآرام نماندش گه زاد
عنکبوتگویش اصفهانی تکیه ای: kâsahamara طاری: ankabut طامه ای: ankabut طرقی: ankabüt / kârtana کشه ای: ankabut نطنزی: kâretena / ankabut
کنعلغتنامه دهخداکنع. [ ک ِ ] (ع اِ) سه یک آخر شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اصل آن «عِنک ». (نشوء اللغه ص 17). و رجوع به همین کتاب ص 17 و 21 شود. || آبی که در