عنفولغتنامه دهخداعنفو. [ ع ُ ف ُوو ] (ع اِ) اول و خوبی هر چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عنفوان . رجوع به عنفوان شود.
عنفوانلغتنامه دهخداعنفوان . [ ع ُ ف ُ ] (ع اِ) اول هر چیزی و خوبی و حسن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)؛ عنفوان شباب ؛ جوانی و یا ابتدای خوبی و بهجت آن . (از اقرب الموارد). اول
عنفوانلغتنامه دهخداعنفوان . [ ع ُ ف ُ ] (ع اِ) اول هر چیزی و خوبی و حسن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)؛ عنفوان شباب ؛ جوانی و یا ابتدای خوبی و بهجت آن . (از اقرب الموارد). اول
ضیاءلغتنامه دهخداضیاء. (اِخ )معاصر یعقوب میرزا بود. در عنفوان جوانی جهت تحصیل به دارالسلطنه ٔ هراة توجه فرمود، بعد از چند گاه که در آن دیار در ظل تربیت و رعایت امیر نظام الدین ع
پطریقلغتنامه دهخداپطریق . [ پ َ ] (اِخ ) (سن ...) یکی از بزرگان مسیحی است . مولد او بسال 377 م . در ارموریک بود و در عنفوان شباب حکمران ایرلند موسوم به اونیل وی را به اسیری گرفت
اسکندرلغتنامه دهخدااسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن عمرشیخ بن امیر تیمور (میرزا...). وی نواده ٔ تیمورلنگ و پسر معزالدین عمر شیخ است و در سنه ٔ در 806 هَ . ق . عنفوان جوانی مأمور
پیروسلغتنامه دهخداپیروس . (اِخ ) پسر آشیل . از قهرمانان مشهور دربندان ِ تروا. وی در سال دهم محاصره در عنفوان شباب جویای نام آمد و روانه ٔ میدان جنگ گردید فیلوکتت را از لیمنی پس گ