عنظیانلغتنامه دهخداعنظیان . [ ع ِ ] (ع ص ) مرد ریاکار فحاش و یا مرد استهزأکننده ٔ برانگیزنده . رجوع به عنظوان شود. || (اِ) اول جوانی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم ال
عنذیانلغتنامه دهخداعنذیان . [ ع ِ ] (ع ص ) زن بدخوی . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عظیانلغتنامه دهخداعظیان . [ ع َ ظْ ] (ع ص ) شتر آماسیده شکم از خوردن گیاه عنظوان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَظی . عَظ. و رجوع به عظ و عظی شود.
عنطیانلغتنامه دهخداعنطیان . [ ع ِ ] (ع اِ) اول جوانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عنظوانلغتنامه دهخداعنظوان . [ ع ُ ظُ ] (ع ص ) مرد بدزبان فحاش و ریاکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و یا مرد استهزأکننده ٔ برانگیزنده . (از اقرب ال
عنظوانلغتنامه دهخداعنظوان . [ ع ُ ظُ ] (ع ص ) مرد بدزبان فحاش و ریاکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و یا مرد استهزأکننده ٔ برانگیزنده . (از اقرب ال
درشتخویلغتنامه دهخدادرشتخوی . [ دُ رُ ] (ص مرکب ) درشتخو. تندخوی . کژخلق . (ناظم الاطباء). زفت خوی . (یادداشت مرحوم دهخدا). صمکوک . صمکیک . (از منتهی الارب ). عُتُل ّ. (دهار). غَطَ
عظیانلغتنامه دهخداعظیان . [ ع َ ظْ ] (ع ص ) شتر آماسیده شکم از خوردن گیاه عنظوان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَظی . عَظ. و رجوع به عظ و عظی شود.
عنطیانلغتنامه دهخداعنطیان . [ ع ِ ] (ع اِ) اول جوانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).