۱. لگام؛ دهانۀ اسب.
۲. دوال لگام که سوار به دست میگیرد.
〈 عنان با (بر) عنان رفتن: [قدیمی]
۱. پهلوبهپهلو اسب راندن.
۲. [مجاز] برابر بودن.
۳. بهموازارت هم راه رفتن.
〈 عنان تافتن: [قدیمی، مجاز] برگشتن؛ روگردان شدن.
〈 عنان کشیدن: [قدیمی]
۱. زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن.
۲. [مجاز] بازایستادن؛ توقف کردن.
افسار، پالهنگ، دهنه، زمام، لجام، لگام، مهار
bridle, control, curb, rein