عنابگونلغتنامه دهخداعنابگون . [ ع ُن ْ نا ] (ص مرکب )هر چیز که به رنگ عناب باشد. سرخ رنگ . (ناظم الاطباء). بگونه و رنگ چون عناب . مجازاً سرخ رنگ : زآن می عنابگون در قدح آبگون ساقی
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع َن ْ نا ] (ع ص ، اِ) انگورفروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروشنده ٔ انگور. (از اقرب الموارد).
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع ُ ] (اِخ ) رودباری است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام وادیی است . (ناظم الاطباء).
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع َن ْ نا ] (اِخ ) نام والد حریث بنهابی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از اعلام است . (ناظم الاطباء).
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع ُ ] (اِخ ) کوهی است به راه مکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوه دایره شکل و بسیار مرتفعی است که چیزی در آنجا نمی روید. و گویند، کوهی ا
گونلغتنامه دهخداگون . (اِ) رنگ و لون ، چه گلگون ، گلرنگ را گویند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : سموم خشمش اگر برفتد به کشور روم نسیم لطفش اگر بگذرد به
آبگونلغتنامه دهخداآبگون . (ص مرکب ) برنگ آب . آبی . کبود. ازرق : ببارید و زهم بگسست و گردان گشت بر گردون [ ابر ]چو پیلان پراکنده میان آبگون صحرا. فرخی .الا تا که روشن ستاره ست هر
عناب رسمیZiziphus jujubaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای عناب به شکل درختچه به ارتفاع حداکثر 8 متر با شاخههای گسترده و سخت و سفت با پوست قهوهای و گوشوارکهای خارمانند و برگهایی به طول 1 تا 4 سانتیمتر و مس
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع ُن ْ نا ] (ع اِ) سنجد جیلان . (منتهی الارب ). میوه ای است شبیه به سنجد و در منضجات ومسهلات به کار برند. خوردن آن خون را صاف کند. (برهان قاطع). ثمر در
گونهلغتنامه دهخداگونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) عارض و رخساره که به عربی خد گویند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ). مجازاً رخسار و چهره را