عنابللغتنامه دهخداعنابل .[ ع ُ ب ِ ] (ع ص ) زه درشت سطبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وتر سخت و درشت . (از اقرب الموارد). || مرد تمام اندام و سطبر. (منتهی الارب ) (
عنابةلغتنامه دهخداعنابة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) جایگاهی است در سه میلی حسینیه از راه مکه . در اینجا برکه ای است ازآن ِ ام جعفر که در سه میل پس از قباب ، در مقابل سمیراء و پس از توز و
تمام انداملغتنامه دهخداتمام اندام . [ ت َ اَ ] (ص مرکب ) متناسب الاعضاء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): افهود؛ کودک فربه ٔ تمام اندام . عطیموس ؛ زن تمام اندام . رجل عبله ؛ مرد سطبر تمام
درشتلغتنامه دهخدادرشت . [دُ رُ ] (ص ) زبر. زمخت . خشن . مقابل نرم و لین . اخرش . (تاج المصادر بیهقی ). اخشب . اِرْزَب ّ. (منتهی الارب ). اقض . (تاج المصادر بیهقی ). اقود. اکتل .