عمیس الحمائملغتنامه دهخداعمیس الحمائم . [ ع َ سُل ْ ح َ ءِ ] (اِخ ) وادیی است در راه بدر که آن حضرت (ص ) در آن فرودآمدند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ازناظم الاطباء). وادیی است بین مک
عمیسلغتنامه دهخداعمیس . [ ع َ] (ع ص ) کار دشوار و بی سروته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاری که انجام شدنی نباشد و بر اصلاح آن راهی یافت نشود. (از اقرب الموارد).
عمیسلغتنامه دهخداعمیس . [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن معد. والد اسماء.صحابی است . (منتهی الارب ). در حبیب السیر آمده است که عمیس خثعمی شوهر اول هند بود که از او دخترانی به نام اسماء و
ام عمیسلغتنامه دهخداام عمیس . [ اُم ْ م ِ ع َ ] (اِخ ) دختر سلمة انصاری . از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 263 شود.
اسماءلغتنامه دهخدااسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت عمیس الخثعمیة. صحابیه است . شوهر اول وی جعفربن ابیطالب بود و با او بحبشه هجرت کرد و بعد از شهادت جعفر با ابوبکر صدیق و پس از ارتحال او
عمیسلغتنامه دهخداعمیس . [ ع َ] (ع ص ) کار دشوار و بی سروته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاری که انجام شدنی نباشد و بر اصلاح آن راهی یافت نشود. (از اقرب الموارد).
عمیسلغتنامه دهخداعمیس . [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن معد. والد اسماء.صحابی است . (منتهی الارب ). در حبیب السیر آمده است که عمیس خثعمی شوهر اول هند بود که از او دخترانی به نام اسماء و
ام عمیسلغتنامه دهخداام عمیس . [ اُم ْ م ِ ع َ ] (اِخ ) دختر سلمة انصاری . از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 263 شود.