عمورلغتنامه دهخداعمور. [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَمر. رجوع به عَمر شود. || ج ِ عُمر. رجوع به عُمر شود. || ج ِ عَمرو. رجوع به عَمرو شود.
عمورلغتنامه دهخداعمور. [ ع ُ ] (ع مص ) لازم گرفتن شخص ، مال یا منزل خود را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَمارة. رجوع به عمارة شود. || پرستیدن پروردگار خود را و روزه داش
امورلغتنامه دهخداامور. [ اُ ] (ع اِ) ج ِ امر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کارها و عملها و کردارها. (ناظم الاطباء). کارها. (از آنندراج ). کارها. عملها. (فرهنگ فارسی
عمورهلغتنامه دهخداعموره . [ ] (اِخ ) بمعنی غرق . و آن یکی از شهرهائی است که در وادی سدیم واقع بود، و عموره غالباً با سدیم مذکور است . (از قاموس کتاب مقدس ).
عموریةلغتنامه دهخداعموریة. [ ع َم ْ مو ی َ ] (اِخ ) شهرکی است در ساحل نهر عاصی ، در بین فامیه و شیزَر. (از معجم البلدان ). شهری است در خاک روم که ابن خلدون در بحث جغرافیایی خود، آ
عمورهلغتنامه دهخداعموره . [ ] (اِخ ) بمعنی غرق . و آن یکی از شهرهائی است که در وادی سدیم واقع بود، و عموره غالباً با سدیم مذکور است . (از قاموس کتاب مقدس ).
عموریةلغتنامه دهخداعموریة. [ ع َم ْ مو ی َ ] (اِخ ) شهرکی است در ساحل نهر عاصی ، در بین فامیه و شیزَر. (از معجم البلدان ). شهری است در خاک روم که ابن خلدون در بحث جغرافیایی خود، آ
ساطسلغتنامه دهخداساطس . (اِخ ) نام حاکم عموریه از بلاد روم است که در حمله ٔ معتصم (218 - 227 هَ . ق .) خلیفه ٔ عباسی بدان شهر به دست مسلمانان اسیر گردید. (از حبیب السیر چ خیام ج
حصاری شدنلغتنامه دهخداحصاری شدن . [ ح ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تحصن : به عموریه در حصاری شدندوز ایشان بسی زینهاری شدند. فردوسی .حصاری شدنبات اندر نشاپور.محمدعلی امین (از آنندراج ).
صطبللغتنامه دهخداصطبل . [ ص ِ طَ ] (اِ) مخفف اصطبل است : افریقیه صطبل ستوران بارکش عموریه گریزگه باز و بازدار. منوچهری .گوش بعضی از تعالواها کر است هر ستوری را صطبلی دیگر است .