۱. [مقابلِ نظری و علمی] آنچه به مرحلۀ عمل درآید یا وابسته به عمل باشد.
۲. [عامیانه، مجاز] معتاد به مواد مخدر؛ تریاکی.
۱. شدنی، ممکن، میسر
۲. تریاکی، وافوری
۳. مصنوعی ≠ نظری
applied, feasible, functional, operable, practicable, practical, utilitarian, viable, workable, working