عمشاءلغتنامه دهخداعمشاء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعمش . (منتهی الارب ). زنی که چشمش به علتی آب راند. (ناظم الاطباء). ج ، عُمش . (اقرب الموارد).
امشاءلغتنامه دهخداامشاء. [ اِ ] (ع مص ) شکم راندن داروی مسهل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). براندن دارو شکم را. (تاج المصادر بیهقی ). کار کردن مسهل . || انتظار کردن
عماءفرهنگ انتشارات معین(عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ابر مرتفع . 2 - ابر باران - ریز. 3 - (تص .) مرتبت احدیت (تعاریفات ، دکتر غنی ، تاریخ تصوف 651).
عشاءدیکشنری عربی به فارسیناهار(يعني غذاي عمده روز که بعضي اشخاص هنگام ظهر و بعضي شب مي خورند) , شام , مهماني , عشاي رباني يا شام خداوند
عِشَاءِفرهنگ واژگان قرآنآخر روز (بعضي هم گفتهاند به معناي مدت زماني است که ميان نماز مغرب و عشاء فاصله ميشود )
عُملاءُ إثارة الفِتَينِدیکشنری عربی به فارسیمزدوران فتنه انگيز , عوامل فتنه , عناصر فتنه گر , دستان فتنه گر
عشاءلغتنامه دهخداعشاء. [ ع َ ] (ع اِ) طعام شبانگاهی . (منتهی الارب ). طعام شبانگاه . (دهار). شام ، و غذا که به شب خورند. (یادداشت مؤلف ). طعام شب ، در مقابل غداء. (از اقرب المو