عمریلغتنامه دهخداعمری . [ ع ُ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به عمربن خطاب . و در تداول عوام فارسی زبانان ، بر یک تن از اهل سنت اطلاق میشود. سنی . چهاریاری .
عمریلغتنامه دهخداعمری . [ ع ُ ] (ق ) (با یاء نکره ) یک عمر. مدت زندگانی . مدت درازی از زمان . (ناظم الاطباء). زمانی برابر یک دوره ٔ زندگی کسی .
امریلغتنامه دهخداامری . [ اَ ] (اِخ ) (امراﷲ) از شاعران قرن دهم عثمانی واز مردم ادرنه بود و مناصب قضایی داشت . (از یادداشت مؤلف ) و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1036 شود.
امریلغتنامه دهخداامری . [ اَ ] (اِخ ) یکی از دهکده های ساری است که در سفرنامه ٔ مازندران و استرباد رابینو (ص 121 متن انگلیسی و ص 162 ترجمه ٔ فارسی ) نام آن آمده است .
امریلغتنامه دهخداامری . [ اَ م ِ ] (اِخ ) این لفظ شبیه به نسبت است و نام امری بن مهرةبن حدادبن عمرو بود. (از انساب سمعانی ص 15).
امریلغتنامه دهخداامری . [ اِ م ِ ] (اِخ ) ژاک آندره فیلسوف الهی فرانسوی . وی در سال 1723 م . در ژکس متولد شد و در سال 1811 م . درگذشت . وی سرپرست انجمن مذهبی سن سولپیس بود. (از
عمریةلغتنامه دهخداعمریة. [ ع ُ م َ ری ی َ ] (اِخ ) نام فرقه ای از سادات است که به قم آمدند و از فرزندان عمربن علی بن ابی طالب بوده اند. رجوع به تاریخ قم ص 238 شود.
عمرینلغتنامه دهخداعمرین .[ ع ُ م َ رَ ] (اِخ ) تثنیه ٔ عمر. مراد ابوبکربن ابی قحافه و عمربن خطاب است . رجوع به عمر و عُمران شود.
عمریةلغتنامه دهخداعمریة. [ ع َ ری ی َ ] (اِخ ) آبی است در نجد ازآن ِ بنی عمروبن قُعَین بن حارث بن تغلبةبن دودان بن اسدبن خزیمة. (از معجم البلدان ).
عمریةلغتنامه دهخداعمریة. [ ع ُ ری ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) مؤنث عمری : شجرة عمریة؛ درخت دیرینه . || درخت کنار که برنهر روئیده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
عمریةلغتنامه دهخداعمریة. [ ع ُ م َ ری ی َ ] (اِخ ) نام یکی از محله های باب البصره در بغداد است و نسبت آن به عمر نامی است که شناخته نیست . و جمعی از بزرگان بدانجا منسوبند که یاقوت
عمریةلغتنامه دهخداعمریة. [ ع ُ ری ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) مؤنث عمری : شجرة عمریة؛ درخت دیرینه . || درخت کنار که برنهر روئیده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
عمریةلغتنامه دهخداعمریة. [ ع ُ م َ ری ی َ ] (اِخ ) نام فرقه ای از سادات است که به قم آمدند و از فرزندان عمربن علی بن ابی طالب بوده اند. رجوع به تاریخ قم ص 238 شود.
عمرینلغتنامه دهخداعمرین .[ ع ُ م َ رَ ] (اِخ ) تثنیه ٔ عمر. مراد ابوبکربن ابی قحافه و عمربن خطاب است . رجوع به عمر و عُمران شود.
عمریةلغتنامه دهخداعمریة. [ ع َ ری ی َ ] (اِخ ) آبی است در نجد ازآن ِ بنی عمروبن قُعَین بن حارث بن تغلبةبن دودان بن اسدبن خزیمة. (از معجم البلدان ).
عمریةلغتنامه دهخداعمریة. [ ع ُ م َ ری ی َ ] (اِخ ) نام یکی از محله های باب البصره در بغداد است و نسبت آن به عمر نامی است که شناخته نیست . و جمعی از بزرگان بدانجا منسوبند که یاقوت