عمرو و زیدلغتنامه دهخداعمرو و زید.[ ع َ رُ زَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (از مبهمات است ) بجای فلان و بهمان بکار رود. این و آن : تا همچو زید و عمرو مرا کور بود دل عیبم نکرد هیچ کسی هر
عمرو وراقلغتنامه دهخداعمرو وراق . [ ع َ رِ وَرْ را ] (اِخ ) او را پنجاه ورقه شعر است . (از الفهرست ابن الندیم ).
واقدبن عمرو تمیمیلغتنامه دهخداواقدبن عمرو تمیمی . [ ق ِ دِ ن ِ ع َ رِ ت َ می ی ] (اِخ ) کتابی در شرح حال بابک خرمی دارد. (از ابن الندیم از یادداشتهای مؤلف ).
واصل بن عمرولغتنامه دهخداواصل بن عمرو. [ ص ِ ل ِ ن ِ عَمْرْ ] (اِخ ) امیر بخارا به سال 166 هَ .ق . رجوع به تاریخ بخار ص 71 و 72 و 73 شود.
عمرو و زیدلغتنامه دهخداعمرو و زید.[ ع َ رُ زَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (از مبهمات است ) بجای فلان و بهمان بکار رود. این و آن : تا همچو زید و عمرو مرا کور بود دل عیبم نکرد هیچ کسی هر
عمرو وراقلغتنامه دهخداعمرو وراق . [ ع َ رِ وَرْ را ] (اِخ ) او را پنجاه ورقه شعر است . (از الفهرست ابن الندیم ).
عمرولغتنامه دهخداعمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن عبدِوَدّ عامری . از بنی لؤی ، از قریش . از سوارکاران و شجاعان مشهور قریش بود که تا هنگام مرگ اسلام نیاورد. و بسال 5 هَ .ق . در غز
عمرولغتنامه دهخداعمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) اسم علم است اشخاص را، واو آن زائد است و فقط در دو حالت رفع و جر بر آن افزوده گردد تا با «عُمَر» اشتباه نشود، اما درحالت نصب چون آخر آن
حزملغتنامه دهخداحزم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمرو واقفی . ابومعشر گوید: از بکائین است که آیت : «فتولوا و اعینهم تفیض من الدمع» در حق ایشان نازل گردیده است . (الاصابة ج 2 ص 7 قسم 1)