عمدیدیکشنری فارسی به انگلیسیaforethought, conscious, deliberate, intentional, set, studied, voluntary, willful, witting
عمدیلغتنامه دهخداعمدی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عمد. باتعمد. تعمداً. از روی قصد. رجوع به عَمد شود.
آمدیگویش اصفهانی تکیه ای: bemâɂe طاری: bumaye طامه ای: bomeɹe طرقی: bamaye کشه ای: bemaye نطنزی: bamiye
امدیلغتنامه دهخداامدی . [ اَ دا ] (ع ن تف ) گویند: فلان امدی العرب ؛ بزرگترین و اعلا و ابعد آنان (اعراب ) در عزت و مرتبه و بزرگی . (ازناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب ال
آمدیلغتنامه دهخداآمدی . [ م ِ ] (اِخ ) عبدالواحدبن محمدبن عبدالواحد... تمیمی . وی از علمای اخبار شیعه و صاحب کتاب الغرر و الدرر در کلمات منسوب به حضرت علی بن ابیطالب (ع ) است .
آمدیلغتنامه دهخداآمدی . [ م ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر آمِد. || (اِخ ) نسبت و لقب چند تن از دانشمندان و از آن جمله ابوالفضایل علی بن یوسف بن احمد متوفی در 608 هَ .ق . و سیف الدی