عمانی طبیبلغتنامه دهخداعمانی طبیب . [ ع ُ ی ِ طَ ] (اِخ ) وی از اطبا بود. و صاحب کتاب تتمه ٔ صوان الحکمة، بنقل از ابوالخیر (یعنی حسن بن سواربن بابابن بهرام ، مشهور به ابن خماد از اطبا
عالی طیبلغتنامه دهخداعالی طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) تیره ای از ایل طیبی از ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
عمانیلغتنامه دهخداعمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) قریش بن حیان عجلی عمانی ، مکنی به ابوبکر. محدث بود. و اصل او از عمان بوده ، سپس در بصره مسکن گزید. وی از ثابت بنانی روایت آورده وشعبة و ب
عمانیلغتنامه دهخداعمانی . [ ع َم ْ ما ] (ص نسبی ) منسوب است به عمان که جایی است در شام و آن همان شهر بلقاء است . (از انساب سمعانی ) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر). رجوع به
عمانیلغتنامه دهخداعمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) محمدبن ذؤیب تمیمی نهشلی ، مکنی به ابوالعباس و مشهور به عمانی راجز. رجوع به عمانی راجز شود.
طبیبیلغتنامه دهخداطبیبی . [ طَ ] (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی و از اهالی فلبه است . پیشه اش طبابت بوده و در قرن دهم هجری میزیسته است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
سدید طبیبلغتنامه دهخداسدید طبیب . [ س َ دی دِ طَ ] (اِخ ) (مولانا...). قزوینی است ولیکن مدتی است در ادرنه بطبابت سرای خاصه ٔ سلطانی عثمانی مشغول است . و مولانا باآنکه طبیب حاذق باکما
احمدپاشالغتنامه دهخدااحمدپاشا. [ اَ م َ ] (اِخ ) (طبیب ...) یکی از اطبای عثمانی و از برآوردگان مکتب فنون طبیه ٔ شاهانه است . و روزگاری دراز در همان مکتب مدرسی داشت و سپس با رتبه ٔ ف
حاجی پاشا آیدینیلغتنامه دهخداحاجی پاشا آیدینی . (اِخ ) طبیبی بوده است به دربار سلطان بایزیدخان عثمانی و پس از مرگ وی بخدمت شاهزاده سلیمان پیوست . مولد وی شهر آیدین و سپس به مصر شد و در حلقه
کبیرلغتنامه دهخداکبیر. [ ک َ ] (اِخ ) (قاضی شیخ ...) معاصر شاه اسماعیل صفوی و سلطان سلیم عثمانی ، و مدت پنجاه سال قاضی ماضی الحکم اردبیل بود و طبیب حاذق آن ملک و افتاء و تدریس آ