عمانلغتنامه دهخداعمان . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان . دارای 860 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، حبوب و انگور است .
عمانلغتنامه دهخداعمان . [ ع َم ْ ما ] (اِ) ج ِ عَم ّ به سیاق فارسی . برادران پدر. رجوع به عَم ّ شود : تا اعیان معتمدان حشم آن جانب کریم و عمان و برادران و فرزندان ... به مجلس خا
عمانلغتنامه دهخداعمان . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) شهری است در طرف شام که قصبه ٔ «بلقاء» بود. و «عمان » را در حدیث حوض غالباً همین شهر دانسته اند. و گویند که شهر دقیانوس همین عمان است
عمانلغتنامه دهخداعمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن قحطان . بر طبق نوشته ٔ مورخان عرب ، در موقع تفرق فرزندان نوح ، قحطان به یمن آمد و پادشاه شد و پس از او پسرش «یعرب » به پادشاهی رسید و
عمان بلقاءلغتنامه دهخداعمان بلقاء.[ ع َم ْ ما ن ِ ب َ ] (اِخ ) شهر «عمان » است که در شام در ناحیه ٔ بلقاء واقع میباشد. رجوع به عَمّان شود.
عمان سامانیلغتنامه دهخداعمان سامانی . [ ع َم ْ ما ن ِ سا ] (اِخ ) میرزا نوراﷲبن میرزا عبداﷲبن عبدالوهاب چهارمحالی اصفهانی . ملقب به تاج الشعراء و مشهور به عمان سامانی . وی از اهالی قری
عمانیلغتنامه دهخداعمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) قریش بن حیان عجلی عمانی ، مکنی به ابوبکر. محدث بود. و اصل او از عمان بوده ، سپس در بصره مسکن گزید. وی از ثابت بنانی روایت آورده وشعبة و ب
عمانیلغتنامه دهخداعمانی . [ ع َم ْ ما ] (ص نسبی ) منسوب است به عمان که جایی است در شام و آن همان شهر بلقاء است . (از انساب سمعانی ) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر). رجوع به
عمان بلقاءلغتنامه دهخداعمان بلقاء.[ ع َم ْ ما ن ِ ب َ ] (اِخ ) شهر «عمان » است که در شام در ناحیه ٔ بلقاء واقع میباشد. رجوع به عَمّان شود.
عمان سامانیلغتنامه دهخداعمان سامانی . [ ع َم ْ ما ن ِ سا ] (اِخ ) میرزا نوراﷲبن میرزا عبداﷲبن عبدالوهاب چهارمحالی اصفهانی . ملقب به تاج الشعراء و مشهور به عمان سامانی . وی از اهالی قری
عمانیلغتنامه دهخداعمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) قریش بن حیان عجلی عمانی ، مکنی به ابوبکر. محدث بود. و اصل او از عمان بوده ، سپس در بصره مسکن گزید. وی از ثابت بنانی روایت آورده وشعبة و ب