عمالیقلغتنامه دهخداعمالیق . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عِملاق . رجوع به عملاق شود. || (اِخ ) عمالقه . بنوعِملیق . بنوعِملاق . قومی باستانی از عرب بائده . رجوع به عمالقة شود.
عالیقدرفرهنگ مترادف و متضادارجمند، بزرگوار، بزرگ، بلندمرتبه، جلیل، شریف، عزیز، گرامی، گرانقدر، گرانمایه، گرانپایه، مفخم، والامقام، والا
عمالقلغتنامه دهخداعمالق . [ ع َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ عِملاق . رجوع به عملاق شود. || (اِخ ) قومی باستانی از عرب بائدة. رجوع به عمالقة شود.
عمالقةلغتنامه دهخداعمالقة. [ ع َ ل ِ ق َ ] (ع اِ) ج ِ عِملاق . رجوع به عملاق شود. || (اِخ ). عَمالیق . بنوعِملیق . بنوعِملاق . قومی از عرب بائده ، و از فرزندان عملیق (عملاق ) ابن
عمالیلغتنامه دهخداعمالی . [ ] (اِخ ) (حمیده ٔ...) وی مفتی مالکیان در الجزایر بود و در سال 1293 هَ .ق . درگذشت . او را تألیفاتی در امر قضا میباشد. (از معجم المؤلفین ).
صبحلغتنامه دهخداصبح . [ ص ُ ] (اِخ ) (ارض ...) هشام گوید: او را به نام مردی از عمالیق که صبح نام داشت ارض صبح نامیده اند و آن به ناحیت یمامة است . (معجم البلدان ).
طلایملغتنامه دهخداطلایم . [ طَ ی ِ ] (اِخ ) اسم موضعی است که شاعول عساکر خود را آنجا جمع کرد و ایشان را قبل از هجوم بر بنی عمالیق سان دید. (قاموس کتاب مقدس ).
عمالقةلغتنامه دهخداعمالقة. [ ع َ ل ِ ق َ ] (ع اِ) ج ِ عِملاق . رجوع به عملاق شود. || (اِخ ). عَمالیق . بنوعِملیق . بنوعِملاق . قومی از عرب بائده ، و از فرزندان عملیق (عملاق ) ابن
صاعدلغتنامه دهخداصاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) نام یکی از مردان افسانه ای عرب باستان . در فصل اول از باب هفدهم مجمل التواریخ و القصص درباره ٔ نسب عرب قحطانی و پادشاهان ایشان گوید: پس از
لواتةلغتنامه دهخدالواتة. [ ل َ ت َ ] (اِخ ) موضعی است به اندلس . (منتهی الارب ). ناحیه ای است از اندلس در فریش . || قبیله ای است در بربر. رجوع به بربر شود.(از معجم البلدان ). و ه