عماریلغتنامه دهخداعماری . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) محمدبن ابی الحسن علی بن حسن عماری . ملقب به نجم الدین . وی از خاندان عماری در بیهق است . رجوع به عماریان بیهق شود.
عماریلغتنامه دهخداعماری . [ ] (اِخ ) نام بطنی است که در شهر جرابلس بسر برند. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحالة از عشائرالشام ).
عماریلغتنامه دهخداعماری . [ ع َ ] (اِخ ) نام شمشیر ابرهةبن صباح حمیری است . (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ).
عماریلغتنامه دهخداعماری . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابومحمدبن ابی عمروبن ابی الحسن عماری .بزرگ خاندان عماری در بیهق است . رجوع به عماریان بیهق و عماری (عبدالرحمان بن ابی عمرو احمدبن .
اماریلغتنامه دهخدااماری . [ اَ ] (اِخ ) میخائیل (1806 - 1889 م .). خاورشناس ایتالیایی . در پالرم از شهرهای ایتالیا بدنیا آمد و در فلرانس درگذشت . زبانهای شرقی را در پاریس تحصیل ک
عماری دارلغتنامه دهخداعماری دار. [ ع َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ عماری . که عماری دارد. که عماری از جایی به جائی برد. کنایه از ساربان است . (از آنندراج ). رجوع به عماری شود : عماری دار ل
عماری کشلغتنامه دهخداعماری کش . [ ع َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ عماری . که عماری را از سویی به سویی و از جایی به جایی برد. ساربان . عماری دار. (ازآنندراج ). کجاوه کش . رجوع به
عماریةلغتنامه دهخداعماریة. [ ع َم ْ ما ری ی َ ] (اِخ ) قریه ای است در یمامة ازآن ِ عبداﷲبن دؤل . (از معجم البلدان یاقوت ) (از تاج العروس ) (از متن اللغة). و مؤلف منتهی الارب آن
عماری دارلغتنامه دهخداعماری دار. [ ع َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ عماری . که عماری دارد. که عماری از جایی به جائی برد. کنایه از ساربان است . (از آنندراج ). رجوع به عماری شود : عماری دار ل
عماری کشلغتنامه دهخداعماری کش . [ ع َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ عماری . که عماری را از سویی به سویی و از جایی به جایی برد. ساربان . عماری دار. (ازآنندراج ). کجاوه کش . رجوع به
عماریةلغتنامه دهخداعماریة. [ ع َ ری ی َ /ع َم ْ ما ی َ ] (ع اِ) هودجی که در آن نشینند. (از اقرب الموارد). ج ، عماریات : فأخرج رأسه من العماریة و علیه مطرف خزّذووجهین . (عیون أخ
عماریان بیهقلغتنامه دهخداعماریان بیهق . [ ع َم ْ ما ن ِ ب َ هََ ] (اِخ ) خاندانی از بزرگان بیهق بوده اند و نسب آنها از ابومحمدبن ابی عمروبن ابی الحسن عماری است . و او از نسل عباده ٔ خزر