عماره ٔ خولانیلغتنامه دهخداعماره ٔ خولانی . [ ع ُ رَ ی ِ خ َ ] (اِخ ) مکنی به ابوعنبة. صحابی است و بدو قبله نماز کرده است . رجوع به ابوعنبة شود.
عمارةلغتنامه دهخداعمارة. [ ] (اِخ ) نام فخذی است از قبیله ٔ عُتَیبة که ساکن الرکبة، واقع در شمال شرقی طائف میباشند. (از معجم قبائل العرب از الارتسامات اللطاف تألیف امیر شکیب ارس
عمارةلغتنامه دهخداعمارة. [ ] (اِخ ) نام فرقه ای است از حیدة، از خریص ، از خرصة، از فدعان . (از معجم قبائل العرب از عشائرالشام وصفی زکریا ج 2 ص 263).
عمارةلغتنامه دهخداعمارة. [ ] (اِخ ) نام قبیله ای است که تابع قُنفُذة بوده است . (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحالة از الرحلة الیمانیة تألیف شرف برکاتی ص 65).
عمارةلغتنامه دهخداعمارة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن علی بن احمد حکمی مَذحجی یمنی شافعی ، مکنی به ابومحمد. ملقب به نجم الدین . فقیه و مورخ و شاعر یمن در قرن ششم هجری . رجوع به عماره ٔ
عمارةلغتنامه دهخداعمارة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن زاذان . محدث بود و در عیون الانباء حدیثی از وی نقل شده است . رجوع به عیون الانباء دینوری ج 2 ص 209 شود.
ابوعنبهلغتنامه دهخداابوعنبه . [ اَ ع ِ ن َ ب َ ] (اِخ ) الخولانی . صحابی است و به دو قبله نماز کرده است و نام او عماره است و شرحبیل بن مسلم از او روایت کرده است و بعضی صحبت او را ا
آکندنلغتنامه دهخداآکندن . [ک َ دَ ] (مص ) پر کردن . انباشتن . امتلاء : نشان پشت من است آن دو زلف مشک آگین نشان جان من است آن دو چشم سحرآکند. رودکی .بیفکنی خورش پاک را ز بی اصلی ب
یکیلغتنامه دهخدایکی . [ ی َ / ی ِ ] (عدد، ص ، اِ) مزیدعلیه یک است و معنی هر دو برابر است ، فرقی ندارد مگر در بعضی محل . (آنندراج ) (غیاث ). یک از هر چیز. یک عدد. یک ، خواه در ش
ارلغتنامه دهخداار. [ اَ ] (حرف ربط) مخفف اگر، حرف شرط. وقتی که . هرگاه :ای تن ار تو کارد باشی گوشت فربه بر همه چون شوی چون داسگاله خود نبری جز پیاز. ابوالقاسم مهرانی (از فرهنگ
دهانلغتنامه دهخدادهان . [ دَ ] (اِ) فم . (دهار) (ترجمان القرآن ). جوفی که در پایین صورت انسان و دیگر حیوانات واقع شده و از وی آواز و صوت خارج گشته و غذا و طعام را دریافت می کند.