عمادالدین سراویلغتنامه دهخداعمادالدین سراوی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ ؟ ] (اِخ ) وی مستوفی سلیمان خان حاکم قراباغ بود. و در آن هنگام ملک اشرف بن تیمورتاش بن امیر چوپان به همراهی یاغی باستی به کم
عمادالدین سخاویلغتنامه دهخداعمادالدین سخاوی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ س َ ] (اِخ ) حسین بن حسون مصری سخاوی ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به عمادالدین و مشهوربه سخاوی و قوی . وی ادیب و شاعر و نحوی بو
عمادالدینلغتنامه دهخداعمادالدین . [ ع ِ دُدْ دی ](اِخ ) اسماعیل بن علی بن محمودبن عمربن شاهنشاه بن ایوب ایوبی ، ملقب به عمادالدین و الملک الصالح و الملک المؤید، و مکنی به ابوالفداء.
عمادالدینلغتنامه دهخداعمادالدین . [ ع ِ دُدْ دی ](اِخ ) علی کرمانی ، ملقب به عمادالدین و متخلص به عماد و مشهور به عماد فقیه و خواجه عماد فقیه . از عرفای قرن هشتم هَ . ق . رجوع به عما
عمادالدینلغتنامه دهخداعمادالدین . [ ع ِ دُدْ دی ] (اِخ ) زکریابن محمود (یا محمد)بن محمود انصاری قاضی قزوینی ، مکنی به ابویحیی یا ابوعبداﷲ و ملقب به جمال الدین و عمادالدین یا عمیدالدی
عمادالدینلغتنامه دهخداعمادالدین . [ ع ِ دُدْ دی ] (اِخ ) شاهفور (یا شهفور یا شاهپور)بن طاهربن محمد اسفرایینی شافعی ، مکنی به ابوالمظفر و ملقب به عمادالدین . رجوع به عمادالدین اسفراین
عمادالدین سخاویلغتنامه دهخداعمادالدین سخاوی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ س َ ] (اِخ ) حسین بن حسون مصری سخاوی ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به عمادالدین و مشهوربه سخاوی و قوی . وی ادیب و شاعر و نحوی بو
عمادالدینلغتنامه دهخداعمادالدین . [ ع ِ دُدْ دی ] (اِخ ) حسین بن حسون مصری سخاوی ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به عمادالدین و مشهور به قوی و سخاوی . رجوع به عمادالدین سخاوی شود.
غازانلغتنامه دهخداغازان . (اِخ ) فرزند ارغون بن اباقابن هولاکوبن تولوی بن چنگیز، هفتمین ایلخانان مغولی (از هلاکو ببعد) ایران است که از سال 694 تا سال 703 هَ . ق . فرمانروای کشور
طبرسیلغتنامه دهخداطبرسی . [ طَ ب َ ] (ص نسبی ) در نسبت طبرسی دو قول است : یکی اینکه منسوب به طبرستان به معنی طبرستانی است دیگر آنکه معرب تفرشی و منسوب به تفرش از توابع قم است . ا
حجةالاسلام تبریزیلغتنامه دهخداحجةالاسلام تبریزی . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ اِ م ِ ت َ ] (اِخ ) میرزا محمدتقی بن ملامحمد مامقانی الاصل تبریزی المولد والمسکن متخلص به «نیر» و مشهور به حجةالاسلام از