علی قلچماقلغتنامه دهخداعلی قلچماق . [ع َ ق ُ چ ُ ] (اِخ ) نام شخصی از فساق است . و قلچماق در ترکی «سائیس » را گویند. (از آنندراج ) : ارشاد بچه پروریت گر هوس شودبرخیز و سر بپای علی قلچ
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع ُ لا ] (اِخ ) موضعی است به دیار بنی تمیم . (از متن اللغة). علا. (متن اللغة).
وقتلغتنامه دهخداوقت . [ وَ ] (ع اِ) هنگام . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). و آن مقداری است از روزگار و بیشتر در زمان گذشته به کار رود و جمع آن اوقات است . (منتهی الار
علی بهادرلغتنامه دهخداعلی بهادر. [ ع َ ی ِ ب َ دُ ] (اِخ ) (شیخ ...) وی ازامرای دلیر امیرتیمور گورکانی بود. و با امیرتیمور در هنگام لشکرکشی به خراسان همراه بود و امیرتیمور او را مأم
قبچاقلغتنامه دهخداقبچاق . [ ق ِ] (اِخ ) ابن بایدوخان از شاهزادگان مغول است . بایدوخان سه پسر داشت . قبچاق ، علی ، محمد، و از ایشان هیچ یک به سلطنت نرسید. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص
حاجی سلیمانلغتنامه دهخداحاجی سلیمان . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) کاشانی از شعرای مائه ٔ دوازدهم و اوائل مائه ٔ سیزدهم هجری است . تخلص او صباحی و از مردم بیدگل ، از توابع کاشان میباشد وی در عصر
ظاهرلغتنامه دهخداظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) بیبَرس بن عبداﷲ، السلطان الاعظم قسیم امیرالمؤمنین رکن الدین ابوالفتح البندقداری الصالحی ، ملقب به الملک الظاهر. از ممالیک بحری . مولد او ب