علی قرط اندکانیلغتنامه دهخداعلی قرط اندکانی . [ ع َ ی ِ ق َ طِ اَ دُ ] (اِخ ) یکی از شعرای قرن چهارم و پنجم هَ . ق . است و ابیات ذیل از وی در لغت فرس اسدی (چ عباس اقبال ) به عنوان شاهد آمد
علی قره باشلغتنامه دهخداعلی قره باش . [ ع َ ی ِ ق َ رَ ] (اِخ ) (علی اطول ...) ابن محمد قسطمونی رومی خلوتی شعبانی . مشهور به قره باش . رجوع به علی أطول قره باش شود.
علی اطول قره باشلغتنامه دهخداعلی اطول قره باش . [ ع َ ی ِ اَ وَ ل ِ ق َ رَ ] (اِخ ) ابن محمد قسطمونی رومی خلوتی شعبانی ، مشهور به قره باش . صوفی و مفسر و متکلم بود که در سال 1097 هَ . ق . پ
علی آباد قرقلغتنامه دهخداعلی آباد قرق . [ ع َ دِ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیضا از بخش اردکان شهرستان شیراز واقع در 83 هزارگزی جنوب خاوری اردکان و یک هزارگزی راه فرعی بیضا به زر
علی آباد قره گللغتنامه دهخداعلی آباد قره گل . [ ع َ دِ ق َ رَ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 38 هزارگزی شمال خاوری مهاباد و 4 هزارگزی باختر راه شوس
قره چای حاجی علیلغتنامه دهخداقره چای حاجی علی . [ ق َ رَ ی ِ حا ع َ ] (اِخ )دهی جزء دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع در 25 هزارگزی باختر سراسکند و 20 هزارگزی شوسه ٔتبریز به میا
فلجلغتنامه دهخدافلج . [ ف َ ] (اِ) زنجیر در. کلیدان در. غلق . (یادداشت مؤلف ) : در به فلجم کرده بودم استواردر کلیدان اندرون هشتم مدنگ . علی قرط اندکانی .دل از دنیا بردار و به
بی تالغتنامه دهخدابی تا. (ص مرکب ، ق مرکب ) بدون تا و چین . رجوع به تا شود. || یکتا. فرد. بی مانند. (فرهنگ فارسی معین ). بی عدیل . بی نظیر. بی همال . بی کفو : از لئیمان به طبع بی
بی جفتلغتنامه دهخدابی جفت . [ ج ُ ] (ص مرکب ) بی عدل . بی نظیر. بی مثل . بی مانند : فرستاده را موبد شاه گفت که ای مرد هشیار بی یار و جفت . فردوسی .چو برداشت از آن دوکدان پنبه گفت
پالیکلغتنامه دهخداپالیک . (اِ مرکب ) (شاید از «پا» بمعنی پای ، رِجل و«لیک » ادات نسبت باشد) شم . چارق . پای افزار از چرم گاو و رشته ها در او بسته . (لغت نامه ٔ اسدی ). پای افزار
اندکانلغتنامه دهخدااندکان . [ اَ دَ ] (اِخ )یا اندگان . نام شهری و ولایتی است مابین سمرقند و چین و معرب آن اندجان است . (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). شهری است در ترکس