علی سرالغتنامه دهخداعلی سرا. [ ع َ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش کوچصفهان ، شهرستان رشت . واقع در 8هزارگزی شمال کوچصفهان و 5هزارگزی راه شوسه ٔ کوچصفهان به رشت . ناحیه
علی سرالغتنامه دهخداعلی سرا. [ ع َ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن . واقع در 3هزارگزی خاور فومن ، و یکهزارگزی جنوب راه فومن به شفت . ناحیه ای است جلگه
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع ُ لا ] (اِخ ) موضعی است به دیار بنی تمیم . (از متن اللغة). علا. (متن اللغة).
جمال الدینلغتنامه دهخداجمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ](اِخ ) محمدبن علی سراجی از شاعران است . عوفی وی را در شمار شعرای آل سلجوق ذکر کند. این چند بیت از قصیده ای که در مدح سلطان خسرو ملک
احتقانلغتنامه دهخدااحتقان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درد شکم گرفتن از بندآمدن بول . شاشبند شدن . شاشبند. حبس البول . || احتباس مواد در تن . || بازداشتن . || نگاه داشتن . || احتقنت الروض
خانلغتنامه دهخداخان . (ترکی ، اِ) رئیس . امیر. بزرگ . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). رئیس به نزد ترکان . (مفاتیح ) : اگر با میر صحبت کرد میرانند میرش راو گر با خان برادر شد خیا
سراجی خراسانیلغتنامه دهخداسراجی خراسانی . [س ِ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) معروف به جمال الدین فخرالشعراء محمدبن علی السراجی که شمع جمع افاضل بود و بدر سپهر فضایل ، دل مشعله ٔ گردون از رشک علو سخن
سرانگشتلغتنامه دهخداسرانگشت . [ س َ اَ گ ُ ] (اِ مرکب ) معروف که آن را به حنا رنگین کنند. (آنندراج ). انمله . بنان . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) : چون سرانگشت قلم گیر من از