علی حمویلغتنامه دهخداعلی حموی . [ ع َ ی ِ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بصیر حاکمی حموی حنفی . رجوع به علی بصیر شود.
علی حمویلغتنامه دهخداعلی حموی . [ ع َ ی ِ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم بن طرخان حموی صفدی ، ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن . طبیب و چشم پزشک و ادیب بود. در حدود سال 650 هَ
علی حمویلغتنامه دهخداعلی حموی . [ ع َ ی ِ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن کامل بن اسماعیل حموی ، ملقّب به علاءالدین . متوفی در سال 860 هَ . ق . او راست : الافراد فی معرفةالاضداد. (از معجم المو
علی حمویلغتنامه دهخداعلی حموی . [ ع َ ی ِ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یحیی بن احمدبن عمادالدین قادری حموی ، ملقّب به علاءالدین . وی مفسر بود و در سال 793 هَ .ق . در حماة درگذشت . او
علی حمویلغتنامه دهخداعلی حموی . [ ع َ ی ِ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن مقاتل بن عبدالخالق حموی (695 - 761 هَ . ق .). او را دیوان شعری است در اشعار زجل ، در دو مجلد. (از معجم المؤلفین بنقل
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع ُ لا ] (اِخ ) موضعی است به دیار بنی تمیم . (از متن اللغة). علا. (متن اللغة).
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم بن طرخان حموی صفدی ، ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حموی شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن کامل بن اسماعیل حموی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی حموی شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد کیزاوانی حموی شاذلی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی حموی شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمودبن ابی بکر حموی مصری حنبلی ، مشهور به ابن مغلی و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی حموی شود.