علی جابی زادهلغتنامه دهخداعلی جابی زاده . [ ع َ ی ِ دَ ] (اِخ ) ابن شاکر موستاری (علی فهمی بن ...)، مشهور به جابی زاده . ادیب بود. و در ابتدا در بلاد هرسک فتوی می داد سپس به قسطنطنیه مها
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع ُ لا ] (اِخ ) موضعی است به دیار بنی تمیم . (از متن اللغة). علا. (متن اللغة).
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن شاکر موستاری ، مشهور به جابی زاده . رجوع به علی جابی زاده شود.
علی فهمیلغتنامه دهخداعلی فهمی . [ ع َ ف َ ] (اِخ ) ابن شاکر موستاری . مشهور به جابی زاده . رجوع به علی جابی زاده شود.
علی موستاریلغتنامه دهخداعلی موستاری . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (علی فهمی بن ...) ابن شاکر موستاری . مشهور به جابی زاده . رجوع به علی جابی زاده شود.
رامانیانلغتنامه دهخدارامانیان . (اِخ ) شبانکارگان . ابن البلخی گوید: این قوم قبیله ٔ فضلویه بودند و زعیم ایشان پدر فضلویه بود. نام او علی بن حسن بن ایوب و همگی شبانی کردندی . و این
ساعیلغتنامه دهخداساعی . (ع ص ، اِ) کوشنده . (غیاث )(آنندراج ). کوشا. جاهد. جدی . کاری . کارکن . پشت کاردار. نیک گرم در کار. آنکه سعی و جهد کند : درین بحرجز مردساعی نرفت گم آن شد