علی برمکیلغتنامه دهخداعلی برمکی . [ ع َ ی ِ ب َ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق برمکی . جابربن حیان خراسانی کتابی در صناعت دارد که به نام وی کرده است . (از الفهرست ابن الندیم ص 501).
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع ُ لا ] (اِخ ) موضعی است به دیار بنی تمیم . (از متن اللغة). علا. (متن اللغة).
ابن عساکرلغتنامه دهخداابن عساکر. [ اِ ن ُ ع َ ک ِ ] (اِخ ) ابوالقاسم علی بن حسن . مورخ و محدث و سیاح دمشقی . او به عراق و ایران سفر کرد و تا خراسان برفت و از علمای این ممالک مانند اص
صبالغتنامه دهخداصبا. [ ص َ ] (اِخ ) فتح علی خان . وی از مردم کاشان است و در شیراز به سر می برد. هدایت در ریاض العارفین از وی به ملک الشعرا و سلطان البلغا و افصح المتأخرین و ال
عبدالملکلغتنامه دهخداعبدالملک . [ ع َ دُل ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) ابن صالح بن علی بن عبداﷲبن عباس . امیری از بنی عباس بود. به سال 169 هَ . ق . الهادی وی را امارت موصل داد.و به سال 171 هَ
برمکلغتنامه دهخدابرمک . [ ب َ م َ ] (اِخ ) نام جد یحیی بن خالد برمکی ، و ایشان را برامکه گویند. (منتهی الارب ). برمک از بزرگزادگان عجم بود، به خدمت عبدالملک مروان آمد و پایه ای