علی الظاهرلغتنامه دهخداعلی الظاهر. [ ع َ لَظْ ظا هَِ ] (ع ق مرکب ) بظاهر. ظاهراً. برحسب ظاهر. بصورت ظاهر.
ابن الشاه الظاهریلغتنامه دهخداابن الشاه الظاهری . [ اِ نُش ْ شا هِظْ ظا هَِ ] (اِخ ) ابوالقاسم علی بن محمدبن الشاه الظاهری ، نواده ٔ شاه بن میکال . ادیبی بذله گوی بوده در نهایت ظرافت . و از
علی باجیلغتنامه دهخداعلی باجی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالرحمان بن خطاب مغربی مصری باجی شافعی ، ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن . فقیه و اصولی و محدث و منطقی و متکلم
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی موصلی ، مشهور به ابن اثیر جزری و ملقّب به عزالدین و مکنّی به ابوالحسن . مورخ و محدث و ادیب
علی صیرفیلغتنامه دهخداعلی صیرفی . [ ع َ ی ِ ص َ رَ ] (اِخ ) ابن عثمان بن عمربن صالح دمشقی شافعی . مشهور به ابن صیرفی و مکنی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین . فقیه و اصولی و محدث و خط
ظاهراًلغتنامه دهخداظاهراً.[ هَِ رَن ْ ] (ع ق ) بر حسب ظاهر. علی الظاهر. چنانکه به نظر می آید. مانا. همانا. پنداری . گوئی . گوئیا. گویا. محتمل است . دزندیس . (برهان قاطع). یحتمل .