۱. بیمار؛ مریض؛ رنجور؛ دردمند.
۲. دارای معلولیت: دستش علیل بود.
۳. [مجاز] ناقص؛ نامفهوم؛ نارسا.
۴. (قید) با بیماری و رنج: یک عمر علیل زندگی کرد.
بستری، بیحال، بیمار، دردمند، رنجور، زمینگیر، مریض، مستمند، معلول، ناتوان ≠ تندرست
affected, broken-down, infirm, invalid, languishing, sickly, weakly, wreck